خلقی از پهلوی قدرت قصر و ایوان کرد طرح
ما ضعیفان طرح کردیم آنچه نتوان کرد طرح
سر به زانوی دل از ب ی دستگاهی خفته ایم
جامه عریانی ما این گریبان کرد طرح
بی تعلق عالمی دامان دشت ناز داشت
آرزوی خان و مان پرداز زندان کرد طرح
تاکجا از طبع سرکش باید ایمن زیستن
چون کمان این جنگجو در خانه میدان کرد طرح
کم نگردد چون نفس بی انقطاع زندگی
سودن دستی که طبع ناپشیمان کرد طرح
سخت دلکوب است مضمون یابی تدبیر رزق
گندم بسیار بر هم خورد تا نان کرد طرح
آسمان با شور دلها نسبت کهسار داشت
شیشه ای هرجا به سنگ آمد نیستان کرد طرح
بی تصنع خامهٔ نقاش آفات زمان
خواست توفال نقش بندد، رفت و انسان کرد طرح
کلبهٔ ما ساز و برگ چشم پوشیدن نداشت
بوریا خواباند پهلویی که مژگان کرد طرح
هیچکس در چهاردیوار جسد آسوده نیست
یارب این منزل کدامین خانه ویران کرد طرح
دلنشین ما نشد بیدل از این طاق و سرا
جز همین نقش کف دستی که دندان کرد طرح